جدول جو
جدول جو

معنی بلند کرنا - جستجوی لغت در جدول جو

بلند کرنا
پرچم بلند کردن، بالا بردن، بلند کردن
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
فرهنگ فارسی عمید
برداشته و بالا برده، برافراشته (بنا و مانند آن)، راست کرده (قد و قامت)، آماده کرده برای مباشرت، دزدیده، بزرگ کرده نواخته تربیت کرده، دراز کرده، بر خیزانیده، بیدار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
((~. کَ دَ))
برداشتن و بالا بردن، دزدیدن
فرهنگ فارسی معین
غير مأهولٍ , بدون سؤالٍ , بلا شبهةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
Heave, Hoist, Lift
دیکشنری فارسی به انگلیسی
持ち上げる , 上げる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
들어올리다 , 올리다 , 들다
دیکشنری فارسی به کره ای
بلند ایستادن، بلند شدن
دیکشنری اردو به فارسی
তোলা , উত্তোলন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
اٹھانا , بلند کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
کوتاه کردن، کوتوله شدن
دیکشنری اردو به فارسی
محابا کردن، دوست داشتن
دیکشنری اردو به فارسی
بستن، برای بستن، محصور کردن
دیکشنری اردو به فارسی
بانک کردن
دیکشنری اردو به فارسی